سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ناتوانترین مردم کسى است که نیروى به دست آوردن دوستان ندارد ، و ناتوانتر از او کسى بود که دوستى به دست آرد و او را ضایع گذارد . [نهج البلاغه]
حرف عشق.و اندازه چهار انگشت بغض که راه نفس را بسته است؟؟؟ - نازنین غزل غزل داد
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • سلام.با دو حرف. دوگونه راز. گفتگوی عشق رااغاز میکنیم

    سلام.......سلام
    برادر جان. عزیزترینم؟.

    شاید دیگر مرا به خاطر نیاوری اما من تو را خوب میشناسم.
    تو برادر من و من برادر تو
    و هر دوی ما همسایه خدا
    یادم می اید گاهی میرفتی و زیر
    بال فرشته ها قایم می شدی.
    و من همه آسمان را دنبالت می گشتم.
    تو میخندیدی و من؟
    پشت خنده ها پیدایت میکردم.
    خوب یادم هست.
    اون روزها همیشه عاشق افتاب بودی
    توی دستت همیشه
    قاچی از خورشید بود؟
    نور از لابلای انگشتان نازوکت می چکید.
    راه که می رفتی ردی از روشنی
    روی کهکشان می ماند .؟
    یادت می اید. گاهی
    شیطنت میکردیم. و می رفتیم سراغ شیطان؟؟
    تو گلی بهشتی به سویش پرت می کردی
    و او کفرش در میامد.؟
    اما کاری نمی توانست بکند
    فقط میگفت..؟
     همین که پایتان به زمین برسد
    میدانم. چطور از راه بدرتان کنم.
    تو شلوغ بودی. آرام و قرار نداشتی؟
    آسمان را روی سرت میگذاشتی
    شب تا صبح از این ستاره به ان ستاره می پریدی
    و صبح در اغوش نور به خواب می رفتی
    اما؟ همیشه خواب زمین را میدیدی.
    دلت میخواست به دنیا بیائی
    و همیشه این را به خدا میگفتی؟
    و انقدر گفتی و گفتی
    تا خدا. به دنیایت اورد؟
    من هم همین کار را کردم.ما بدنیا امدیم.تو اسم مرا از یاد بردی.
    و من اسم تو را؟دیگر نه برادر هم بودیم ؟نه همسایه خدا؟و خدا را گم کردیم.
    . بردارم. همبازی بهشتی ام.؟
    نمی دانی
    نمی دانی
    دلم.
    چقدر برایت تنگ شده است؟
    اما هنوز اخرین جمله خدا
    توی گوشم زنگ میزند؟
    از قلب کوچک تو تا من
    یک راه مستقیم.
    وجود دارد
    اگر گم شدی. از این راه بیا
    برادر خوبم.
    بلند شود بلند شو
    این راه را شروع کن شاید
    شاید دوباره همدیگر را پیدا کنیم...
    عزیز بهشتی ام...
    قرار بخش دلم یاد جاودانه توست.
    تو ای شکوفه ایام ارزومندی
    دلم کتاب پریشان پاره پاره توست
    شبی نماند که بی گریه ام به سر نرسید
    زلال اشکم. نشانه پایبندی به توست
    دلم چو موج پریشان است.
    کرانه ای که پناهش دهد.
    کناره توست..
    خجسته پوپک من؟
    ای یکانه برادر من
    امید زیستنم
    دیدن دوبارهء توست
    اما چه سود که؟
    واقعیت هر بار رویا های مرا در هم می شکند.
    صمد.....
    ابر را باید با واژه افرید..
    بدرود

     



    عزت اله قهرمانی ::: جمعه 84/7/1::: ساعت 3:57 صبح
    نظرات دیگران: نظر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 0
    بازدید دیروز: 6
    کل بازدید :125807
    >>لوگوی وبلاگ من<<
    حرف عشق.و اندازه  چهار انگشت بغض که راه نفس را بسته است؟؟؟ - نازنین غزل غزل داد

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<