نهالي در ذهنمداسي در دستمشوري در سينه امسکوتي بر لبانمنوري در يأسمغمي بر چشممآفتابي در انديشه امرگباري بر زبانمچگونه با درون همسفرت کنم
ترانه را در سکوتم بشنونور را در سياهي ام ببينفانوس را در سرماي حضورم لمس کنرود را بر خشکي کوير تجسم کنآغاز را در ختم روانم جستجو کنو رويا را در بيداري ام بيفشان
تو در پس روزهاي ابري نهفته ايو من بي قرار بارشماي ابرها در امتداد انتظارم با يکدگر بر خورد کنيدتو در پشت برهنگي اندام بيد نشسته ايو من بي تاب تنپوشي از سبزينه ها هستماي بيدها عرياني تان را با شکوفه هاي استقامت من بپوشانيدتو درکنار کودکي غنچه آرميده ايو من کهولت شاخه ها بسر مي برماي لحظه هاي ناب ، غنچه هاي گمگشته رادر شاخسار خميده ام پيدا کنيد
در امتداد غروب چشمهايم طلوعي دوباره اشدر بستر شکسته ي بازوانم پروازي باشبر اصوات مرده ي لبانم قناري ها و جيرجيرک ها را و سهره ها را رها کنبا گامهايت بر سنگفرش سينه ام رقصي پر شکوه را آغاز کنو مرداب دلتنگي ام را پر کن از شکوفه ها ييکه ميوه خواهند داد
با کوچه هاي تعبير بيگانه امدر رخوتم حرکت کنپيش از آنکه کوچه نشين تعابير خواب شومبا تفسير سايه ها غريبه امبر اينه چنان شفاف بتابتا به تفسير هاله ماه نيازي نباشداز دواري طبيعت هراسانمرويشت را بر جسم عقيم من چنان تشريح کنکه از باران بي نياز شود
با مدعي مگوئيد اسرار عشق و مستي.. تا بي خبربميرد در درد خود پرستي
عاشق شو ارنه روزي کار جهان سر ايد.. تا خوانده نقش مقصود از کارگاه هستي
فرا رسيدن عيد نوروز بر شما مبارک باد.اميد وارم كه سال خوبي داشته باشي.