.....محتاجم .و گدای دعای خیر شما..التماس دعا دارم..
دوستان پیشانی بلند.دوستان درجه یک و نازنینم.دوستان یگانه.
این روزها دست التماس و نیازم بدرگاه آن بالانشین بلنده.چرا که چنگال بی مروت
سرطان از راه کبد کمر و سینه و معده همسرم را در هم پیچیده؟و دارد ارام ارام در برابر
دیدگان به اشک نشسته و جاری بچه های مظلومش
میشکند.شکستنی که جان مایه روح منو و بچه هایم را نیز در هم پیچیده.
و به گفته پزشکان. همه راهای زمینی به رویمان بسته شده
جز درگاه ان بالانشین که آن هم به دعای خیر شما در این روزهای سخت نیازمند است؟.
التماس دعا دارم. و دلم روشن و سپید که خداوند از دعای شماها هدیه ای خواهد فرستاد
و آن شفای بیماری همسرم خواهد بود. من ان هدیه را اگر باشد بجان خریدارم. محبوبم.؟
محبوبم.
محبوبم .تابستان شده و این افتاب دارد روزهایم را به اتش میکشد.؟
غروب ها چنان پیر و فراموش کارند که مادرم را بخاطر نمیارم.
به ساکنان مناطق دور دست تفکر میکنم. به همه انها که حالا رفته اند و دیگر نیستن
جرم من شاید؟برای انکه به خداوند عاشقم. و همه مخلوقاتش را دوست میدارم.؟
و چنان که پیش پیش گفتم چیزی را از میان چیزهای دیگر سواه نمیکنم
.محبوبم میدانم من را نشان کرده ای؟.. آه که من پدر بارانم؟؟
محبوبم.میدانم که باز امتحانی در راه است ؟اول پدرم.- سخت ترین روزها برادرم.
و در این روزهای شوریدگی و بی کسی.همسرم.؟
من دیگر کوه درمند دماوند را عمو جان صدا میزنم.و کوه الوند با من برادر است.؟
محبوبم .من اسمان نیستم .؟ من ابر نیستم؟
ولی شما مرا هر روز به باریدن وادار می کنی.؟ببین امشب در این تابستان باران میزند؟
محبوبم ندای تو را فریاد میکنم ؟.محبوبم من برای دیدن تو همه درها را زده ام.؟
سپیده بر می خیزم.و تا ظهر روشنم. خودم را از خاطراتم برهنه میکنم.
شما نیستید و باران از روبرو می ریزد.کاش من به جای باران میباریدم.
شما جای شب راگرفته اید.و افتاب هم دارد فراری میشود پس دیگرچیزی ندارم که زندگی کنم
محبوم. اعتراف میکنم من سالهاست که شکست خورده شما هستم. ؟
ای فصل های زندگی . کی پاییز میشوید .؟
محبوبم .من دیگر این کفش ها را دوست ندارم
این بار پا برهنه میایم؟شاید شما را ببینم . درد غریبی ست.بی کس بودن
گاهی صدای گریه میاید که دیگر این کفش ها را دوست نمیدارم.پا برهنه میایم؟
محبوبم انانی از ما که تو را دوست دارن در تمامی سرزمین ها هستن .
ایا عاشقی جرم من است.؟یا دستم به گمراهی رفته و مرا تباه کرده؟
محبوبم .امشب کنار شمدانی های صورتی مینشینم.تو دلم قایقی هست
و دشت بیکران و ابی و ارام اقیانوس.برکه چشمانم این روزها چشمه جاری شدن
از نسیمی که فردا شب میاید خواهش کردم به جایی فردا امشب بوزد...
امشب نسیمی بوزد و همه خاطرات گذشت را به جنبش در اورد ؟
و تور عروسی ام را که دارد باد می برد باز گرداند ؟
محبوبم این شبها .گاهی بالا را نگاه میکنم و اسمان را نمیبینم.؟
بعد میایم اینجا مینشینم کنار شمدانی های صورتی
تا جایی که اهسته اهسته اسمان بیدار میشود و ستاره ها بخواب
عصر ها که اینجا نشسته ام زیر انبوه این رویاها پلکهایم سنگین میشوند.و خوابم میبرد
در خوابهایم .چکه ای مهتاب و مشتی از گلهای یاس خوش بوست .
اما میدانم خداوند مهربان است.خداوند رویا را افرید ؟
شکایتی ندارم .؟ اما امان از انبوه این رویاها ؟
نفس مثل پاهات میره میره و دیگه بر نمیگرده.؟
در من طلوع ابی ان چشم روشن. یاد اور صبح خیال انگیز دریاست.
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت.انک چراغانی که در چشم تو بر پاست.
بیهود می کوشی که راز عاشقی را از من بپوشانی.که در چشم تو پیداست.
ما هر دو ان خاموش خاموشیم اما .چشمان ما را در خموشی گفتگوهاست.
دیروز را با غروری پوچ کشتیم.امروز همین سان. ولی اینده با ماست.
دور از نوازشهای دست مهربانت .دستان من در انزوی خویش تنهاست.؟
بگذار دستت راز دستم را بداند؟بی هیچ پروایی که دست عشق با ماست
دریایی شور انگیز چشمانت چه پیداست؟انجا که باید دل به دریا زد همینجاست
دست هجران تو .سامان مرا بر هم ریخت.باز گرد ای که امید منو سامان منی .
این مپندار که نقش تو رود از نظرم.خاطرت جمع که در خواب پریشان منی؟
در شب بی کسیم .یاد تو مهتاب من است.خود چراغی تو و. در شام غریبان منی؟
در دل شب منم و یاد تو و گوهر اشک . همرهه اشک تو هم .بر سر مژگان منی
گر چه دوری زه برم همسفر جان منی . قطره اشکی و در . دیده گریان منی؟
باز خواهم گشت دوستان جان. با هدیه ای که از دعاهای شما سایه سار وجودمان گشته.
باز خواهم گشت.منه مجنون باز خواهم گشت........بدرود
حسین حیدری.صالح علا
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :126814